جامی

 پدری با پسری گفت به قهر

که تو آدم نشوی جان پدر



حیف از آن عمر که ای بی سروپا

در پی تربیتت کردم سر



دل فرزند از این حرف شکست

بی خبر از پدرش کرد سفر



رنج بسیار کشید و پس از آن

زنده گشت به کامش چو شکر



عاقبت شوکت والایی یافت

حاکم شهر شد و صاحب زر



چند روزی بگذشت و پس از آن

امر فرمود به احضار پدر



پدرش آمد از راه دراز

نزد حاکم شد و بشناخت پسر




پسر از غایت خودخواهی و کبر

نظر افگند به سراپای پدر



گفت گفتی که تو آدم نشوی

تو کنون حشمت و جاهم بنگر



پیر خندید و سرش داد تکان


گفت این نکته برون شد از در



«من نگفتم که تو حاکم نشوی

گفتم آدم نشوی جان پدر»



جامی

 

ای ایران ای مرز پر گهر

 

در شهریور 1323زمانی که نیروهای انگلیسی ودیگر متفقین تهران را اشغال کرده بودند،حسین گل گلاب تصنیف سرای معروف،از یکی از خیابانهای معروف شهر می گذرد،او مشاهده می کند که بین یک سرباز انگلیسی ویک افسر ایرانی بگو مگو می شود وسرباز انگلیسی،کشیده محکمی در گوش افسر ایرانی می نوازد.

گل گلاب پس از دیدن این صحنه ،با چشمان اشک الودبه استودیوی روح الله خالقی (موسیقس دان) می رود وشروع به گریه می کند.

غلام حسین بنان می پرسد ماجرا چیست؟واو ماجرا را تعریف می کند ومی گوید:کار ما به اینجا رسیده که سرباز اجنبی توی گوش نظامی ایرانی بزند.سپس کاغذ وقلم را بر می دارد وبا همان حال می سراید:

ای ایران ای مرز پر گهر

ای خاکت سرچشمه هنر

دور از تو اندیشه بلا

پاینده مانی وجاودان

ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم

جان من فدای خاک پاک میهنم....

همانجا خالقی موسیقی آن را می نویسد وبنان آن را می خواند وظرف یک هفته،تصنیف "ای ایران"در یک ارکستر بزرگ اجرا می شود.

سرود«ای ایران» دقیقا در 27 مهر ماه 1323در تالار دبستان نظامی[دانشکده افسری فعلی] ودر حضور جمعی از چهره های فعال در موسیقی ایران متولد شد.شعر این سرود را «حسین گل گلاب» استاد دانشگاه تهران سروده بود،واز ویژگی های آن :اول این است که تک تک واژه های به کار رفته در این سروده،پارسی است ودر هیچیک از بیت های آن کلمه ای معرب یا غیر پارسی وجود ندارد.سراسر هر سه بند سرود،سرشار از واژه های خوش تراش پارسی است.زبان پاکیزه ای که هیچ واژه بیگانه در آن راه پیدا نکرده است،وبا این همه هیچ واژه ای نیز در آن مهجور وناشناخته نیست ودریافت متن را دشوار نمی سازد.

دومین ویژگی سرود «ای ایران» در بافت وساختار شعر آن است،به گونه ای که تمامی گروه های سنی ،از کودک تا بزرگسال می توانند آن را اجرا کنند.همین ویژگی سبب شده تا این سرود در تمامی مراکز آموزشی وحتی کودکستان ها قابلیت اجرا داشته باشد.

وبالاخره سومین ویژگی ای که برای سرود قائل شده اند ،فراگیری این سرود به لحاظ امکانات اجرایی است که به هر گروه یا فرد،

امکان می دهد تا بدون ساز و آلات وادوات موسیقی نیز بتوان آن را اجرا کرد.

آهنگ این سرود که در آواز دشتی خلق شده،از ساخته های ماندگار «روح الله خالقی» است.ملودی اصلی وپایه ای کار،از برخی نغمه های موسیقی بختیاری که از فضایی حماسی برخوردار است ،گرفته شده.

این سرود در اجرای نخست خود به صورت کر خوانده شد.اما ساختار محکم شعر وموسیقی آن سبب شد تا در دهه های بعد خوانندگان مطرحی همانند «غلام حسین بنان» ونیز «اسفندیار قره باغی» آن را به صورت تک خوانی اجرا کنند.

در سالهای اولیه پس از انقلاب،این سرود برای مدت کوتاهی به عنوان «سرود ملی» از رادیو وتلویزیون ایران پخش می شد،اما بعدا       

چند سالی از رسانه های داخلی حذف شد تا در دهۀ اخیر که باز در مناسبت های مختلف تاریخی،آن را می شنویم.

 

 

ای ایران ای مرز پر گهر

ای خاکت سرچشمه هنر

دور از تو اندیشه بدان

پاینده مانی وجاودان

ای...دشمن ار توسنگ خاره ای من آهنم

جان من فدای خاک پاک میهنم

مهر تو چون شد پیشه ام

دور از تو نیست اندیشه ام

در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما

پاینده باد خاک ایران ما

 

سنگ کوهت در وگوهر است

خاک دشتت بهتر از زر است

مهرت از دل کی برون کنم

بر گو بی مهر تو چون کنم

تا...گردش جهان ودور آسمان بپاست

نور ایزدی همیشه رهنمای ماست

مهر تو چون شدپیشه ام

دور از تو نیست، اندیشه ام

در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما

پاینده باد خاک ایران ما

 

ایران ای خرم بهشت من

روشن از تو سرنوشت من

گر آتس بارد به پیکرم

جز مهرت بر دل نپرورم

از...آب وخاک ومهر تو سرشته شد دلم

مهرت ار برون رود چه می شود دلم

مهر تو چون ،شد پیشه ام

دور از تو نیست اندیشه ام

در راه تو،کی ارزشی دارد این جان ما

پاینده باد خاک ایران ما

 

 

    

لازم است گاهی...

لازم است گاهی...

از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه

برگردی یا نه؟

 

 لازم است گاهی...

از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت

 است؟

 

لازم است گاهی...

درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از

 طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟

 

لازم است گاهی...

پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بی‌خیال شوی، با خانواده ات

دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط 

همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه؟

 

لازم است گاهی...

بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق

در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟

 

لازم است گاهی...

عیسی باشی، ایوب باشی، انسان باشی ببینی می‌شود یا نه؟

 

و بالاخره لازم است گاهی...

از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و از خود بپرسی 

که سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟