سفری باید کرد

تا سراپردۀ نور

تا شکست در سنگین غرور

بی گمان همچون خاک

زیر و رو باید شد

سبزه گون باید رست

لاله آسا خندید

نفس پاک بهاران را از شبنم صبح

چون شرابی نوشید

مثل یک کودک شاد

زیر باران،چه خوش است

زندگی را دیدن

با لبی پر خنده

از لب باغچۀ همسایه

پونه ها را چیدن!

چه صفایی دارد

خوردن لقمه نانی که درآن

گرمی دست کشاورزی پیر

زندگی کاشته است!

چه امیدی جاریست

در تن نهر غزلخوانی خرد

که به سر منزل دریاها می اندیشد!

زندگی آسان است

با گرانجانی ها ما گرانش نکنیم

شادی آن همه نیلوفر و ناز

گرمی آن همه لبخند امید

مژدۀ آمدن روز بهار

بر تو ای یار عزیز،بر تو ای بخت

بر تو ای گلبن امید مبارک باد!


                                    بانو هما ارژنگی